مقاله
۳۰ تیر ۱۴۰۴ (۲۱ ژوئیه ۲۰۲۵)
در مجموعهای از مقالات آنلاین، تیم کمیته بینالمللی صلیب سرخ در لندن با نمایندگان بریتانیایی و ایرلندی که در سراسر جهان کار میکنند، مصاحبه میکند. این ماه، ما با ریکه هِیز، فیزیوتراپیست اهل ایرلند صحبت میکنیم.
ریکه پس از آموزش در سیستم سلامت ملی، در سال ۲۰۱۸ به کمیته بینالمللی صلیب سرخ پیوست و به کره شمالی، اوکراین، عراق و یمن اعزام شد. در پایان ژوئن ۲۰۲۵، او دومین مأموریت شش هفتهای خود را در غزه، که در آنجا در بیمارستان صحرایی صلیب سرخ در رفح کار میکرد، به پایان رساند. او اخیراً تجربیات خود را در شبکههای اجتماعی نوشته است.
«هرگز فکر نمیکردم مجبور شوم اسکرابهایم را به دلیل آغشته شدن به خون تعویض کنم — مخصوصاً به عنوان یک فیزیوتراپیست. اما در حین حادثه تلفات انبوه، همه باید دست به کار شوند. من خونریزی را متوقف میکردم، پانسمان میزدم، علائم حیاتی را میسنجیدم و هر کاری که برای کمک از دستم برمیآمد انجام میدادم.»
بیامان و وحشتناک بود. روز به روز، موج به موج. یک روز صبح، ما ۱۷۹ کشته و زخمی را به بیمارستان صحرایی آوردیم. یک روز دیگر، ۵۰ نفر. یک روز دیگر پس از آن، ۱۸۴ نفر را که ۹۹ درصد آنها زخمهای گلوله داشتند. چند روز بعد، در عرض چند ساعت بیش از ۲۴۰ بیمار را پذیرش کردیم.
بسیاری از مردم به من گفتند که در تلاش برای رسیدن به سایتهای توزیع کمکها مجروح شدهاند. هیچکس نباید جان خود را برای دریافت کمک به خطر بیندازد. اما در غزه، شرایط چنان ناامیدکننده است که مردم چاره دیگری ندارند. یکی از بیماران به من گفت: «به محض اینکه بهتر شدم، دوباره در صف [دریافت کمکها] خواهم رفت. یک بار یک بسته غذا گرفتم که پنج روز غذا داشتیم. یک بار دیگر، یک گلوله به بازویم خورد.»
مراقبت از مجروحان زیر گلولههای سرگردان
ماه مارس که رسیدم، بیشتر جراحاتی که شاهد آن بودیم، ناشی از ترکش یا مواد منفجره بود. اما در هفتههای اخیر، اکثریت قریب به اتفاق زخمها ناشی از شلیک گلوله بودند. من در پنج هفته گذشته بیش از هر زمان دیگری گلوله دیدهام.
حتی در داخل بیمارستان صحرایی، گلولههای سرگردان یک تهدید دائمی بودند. گاهی اوقات، درست در میانه پاسخ به یک حادثه تلفات انبوه، مدیر برنامه ما در بیسیم فریاد میزد و به همه هشدار میداد که پناه بگیرند — گلولهها به بیمارستان اصابت میکردند. ما به نزدیکترین پناهگاه (کانتینرهای حملونقل در دو طرف بیمارستان) میرفتیم یا کنار دیوارهای بتنی که شکافهای بین بخشهای چادری را پوشانده بودند، میرفتیم و مینشستیم. گاهی اوقات ساعتها آنجا میماندیم، هوا گرم و ناراحتکننده بود، اما امنترین مکان برای همه بهشمار میرفت.

از یکی از کانتینرهای حملونقل برای پناه گرفتن در مقابل گلولههای سرگردان در بیمارستان صحرایی صلیب سرخ استفاده میشد.
هیچ خط مقدمی وجود ندارد
فکر نمیکنم تا به حال اینقدر در یک مخاصمه غرق شده باشم. هیچ خط مقدم مشخصی وجود ندارد — صداها و صحنهها و بوی جنگ در اطراف شما است. در مناطق دیگر مخاصمه که من در آن کار کردهام، خط مقدم در جای دیگری است، جایی بسیار دور: صدای ضعیف تیراندازی یا انفجار در دوردست شنیده میشود. اما خط مقدم در غزه کجاست؟ حتی کارکنان ما نیز قربانی حملات شدهاند.
یکی از پرستاران به همراه نوزاد پنجماههاش محمد و دو دخترش هالا و مهسا در اثر اصابت یک پرتابه انفجاری به چادرشان زخمی شدند و پسر دیگر پنج سالهاش کشته شد. ریم و محمد هر دو به بیمارستان صحرایی منتقل شدند و او در همان بخشی پذیرش شد که خودش در آن کار میکرد. دخترانش به بیمارستان دیگری فرستاده شدند.
ما نیز همکارانمان را از دست دادهایم. اندکی پیش از اینکه غزه را ترک کنم، محمود از تیم لجستیک ما در راه بازگشت به خانهاش کشته شد. دلخراش بود. او همسر و پنج فرزند از خود به جا گذاشته است. همکار دیگری به نام ابراهیم با واحد آلودگی سلاح کار میکرد. وقتی برای اولین بار به غزه رسیدم، او به من نشان داد که باید مراقب چه مهماتی باشم، چگونه ایمن و زنده بمانم. آنگاه او کشته شد.
کارکنان فلسطینی به اندازه بیماران و خانوادههایشان خسته و گرسنه هستند. همه میدانند که ممکن است خودشان در تخت بیمارستان قرار بگیرند: بسته به شانس است که چه کسی کشته یا زخمی میشود و چه کسی زخمی نمیشود.
تصمیمات غیرممکن
مقیاس درد و رنج در غزه سرسامآور است. تعداد زیادی از افراد، از جمله هزاران کودک، مبتلا به شکستگی، سوختگی، آسیبهای عصبی و نخاعی هستند که همه آنها به فیزیوتراپی نیاز دارند تا بتوانند تحرک خود را بازیابند، درد را کاهش دهند و از عوارض طولانیمدت جلوگیری کنند. بسیاری از مردم به پروتز نیاز دارند زیرا اندامهایشان قطع شده است. اما ما به سادگی ابزار کافی برای رفع این نیاز را نداریم.
ما از دسامبر ۲۰۲۳ هیچ وسیله کمکحرکتی جدیدی دریافت نکردهایم — بدون هیچ عصا، قاب راه رفتن یا ویلچر. و این مضاف بر ۱۸ ماه عدم تأمین مجدد این اقلام اساسی و حیاتی است. نجاران بیمارستان در ساخت عصا و قاب تخت از پالتهای چوبی قدیمی کار شگفتانگیزی انجام میدهند، اما این یک فاجعه است که کار به اینجا رسیده است. به عنوان یک متخصص پزشکی، ملالآور است که بدانید دقیقاً به چه ابزارهایی برای کمک به کسی نیاز دارید، اما نتوانید آنها را تأمین کنید. مثل این است که از یک جراح بخواهید با چاقویی که با آن پنیر میبرند عمل جراحی کند: شما میدانید که نتیجه آن چیزی نخواهد بود که انتظارش را دارید.
سمت چپ، نجاران بیمارستان که نه تنها عصا، بلکه تختهای بیمارستانی و اسباببازیهای بیماران خردسال را نیز میسازند. سمت راست، احمد، فیزیوتراپیست، با استفاده از عصای چوبی دستساز به کودکی که قطع عضو شده است کمک میکند.
همچنین شما را وادار میسازد تا تصمیمات دلخراش بگیرید. زمانی که غزه را ترک کردم، فقط یک ویلچر داشتیم. ما یک زن جوان با آسیب کامل نخاعی داشتیم که دیگر هرگز نمیتواند راه برود. هیچ درمانی برای این نوع آسیب وجود ندارد. اما در همان زمان، ما یک مرد جوان هم داشتیم که فلج بود. ویلچر را به چه کسی میدهید؟ ما نباید با چنین معضلاتی روبرو شویم.
و با این حال، بیماران درک میکنند. آنها میدانند که چقدر دشوار است. آنها میدانند که اگر برای دسترسی به غذای کافی برای آنها تلاش کنیم، احتمالاً وسایل دیگری مانند عصا وجود نخواهد داشت. آنها شکایت نمیکنند. فقط تسلیم شرایط موجود شدهاند. خانوادههای آنها نیز تسلیم شدهاند. تیم فیزیوتراپی هم تسلیم شرایط شده است. من هم تسلیم شدهام. بنابراین، شما یک عصای موقت برمیدارید، هر کاری که میتوانید برای کمک انجام میدهید و به فردای بهتر امیدوار هستید.
دیدگاهها